گروه معادن ساير حوزه ها
 
توجه به مسئولیت اجتماعی شرکتی در حوزه معدن‌کاری
مسئولیت اجتماعی، نه خیریه
سجاد غرقی، عضو هیئت نمایندگان اتاق ایران:
 
به گزارش ماین نیوز، مسئولیت اجتماعی شرکتی چیست و چه تفاوتی با خیریه‌ها دارد؟ این موضوع چقدر در حوزه معدن مورد توجه بود است و دغدغه‌های محیط زیستی چه جایگاهی در میان فعالان معدنی دارند؟ پاسخ را در این مقاله بخوانید.

سرآغاز

در اسفندماه 1399، ماه مارس 2021، سه نقطه از جهان، احتمالاً بی‌آنکه کوچک‌ترین اطلاعی از یکدیگر داشته باشند، در حال ایجاد و رشد دادن یک کسب‌وکار بودند.

- در شش کیلومتری شهر سیریناگار در شمالی‌ترین ایالات هند یک شرکت معدنی Basera Home Trust Building تصمیم گرفت ماسک‌هایی را که در دوران کرونا برای کارمندان و کارگران خود نیاز دارد، از اهالی روستایی بخرد که در مجاورت معدن زندگی می‌کردند.

- در همین زمان در روستای مروارید در شمال شرق شهر زنجان، کارکنان یک معدن، ماسک‌هایی را به صورت داشتند که زنان اهالی روستای مروارید دوخته بودند.

- 11693 کیلومتر دورتر شرکت Georgia Mining Associates در ایالات متحده حالا نه تنها ماسک‌های مزرعه‌‎داران حومه شرکت خود را استفاده می‌کرد، بلکه ترتیبی داده بود که آن ماسک‌ها در کل ایالات جورجیا به فروش برسند.

این سه شرکت تنها با کمی درایت و برنامه‌ریزی، آمیخته به یک احساس مسئولیت محلی، با برطرف ساختن نیاز خود، نیروهای مولد جدیدی بنا گذاشتند که جان تازه‌ای به مفهوم همنشینی مسالمت‌آمیز می‌بخشد. اما چه زیبا می‌شد اگر روزی نهادی داشتیم که می‌توانست این مردمان متفرق را به هم پیوند زند و مطلعشان می‌کرد که در گوشه‌های دیگر جهان، آدم‌هایی درست مثل آنها فکر کرده‌اند. آنچه این سه شرکت و ساکنین اطرافشان را به هم پیوند داده تنها یک اصطلاح است: «مسئولیت اجتماعی شرکتی» که نشریه بیزینس اینسایدر آن را «زیباترین دستاورد دنیای سرمایه» می‌داند.

نمودار بالا میزان هزینه شرکت‌های هندی در پروژه‌های «مسئولیت اجتماعی شرکتی» را نشان می‌دهد. هند یکی از کشورهای در حال توسعه پیشتاز در این زمینه است. برای بهتر خواندن نمودار باید اشاره کرد صد لاخ (Lakh) معادل با یک‌صد هزار روپیه است. همچنین کرور یا آن طور که در نمودار آمده Crore معادل صد لاخ است. کرور امروزه در بنگلادش، هند، مالدیو، نپال، پاکستان، و سریلانکا و در گذشته در ایران نیز به‌کار برده می‌شد. صد لاخ هند امروز (در روز بیست و نهم خرداد 1400) دست کم معادل 1136 یورو یا تقریبن 1348 دلار آمریکا است. منبع این نمودار در زیر نمودار آمده است. دلیل کمتر شدن سرمایه‌ای که شرکت‌های هندی در پروژه‌های «مسئولیت اجتماعی شرکتی» از سال 2016 به بعد صرف کرده‌اند، تغییر دیدگاه آنان از باورهای سنتی در این حوزه به رویکردهای جدید است که گرچه کمی دیربازده هستند اما ثمره‌ای انکارناپذیر دارند. ما در ادامه به این رویکردهای مولد اشاره می‌کنیم. گرایشات جدید در این حوزه دیگر حاضر نیستند به نقش‌های سنتی که عملن در کمتر موردی دستاوردهای کلان و بلندمدت داشته‌اند بسنده کنند.

تعریف

مسئولیت اجتماعی شرکتی یا آن‌طور که در سطح جهان شناخته می‌شود Corporate social responsibility (CSR) حتی در ایران نیز عنوان تازه‌ای نیست. اولین استفاده‌ها از این واژه در کشورمان به آخرین سال‌های دهه هشتاد خورشیدی برمی‌گردد و اکنون ما در زمانه اوج کاربرد لفظی آن به سر می‌بریم. اما مثلاً در کشور هند که تقریباً هم‌زمان با ما از حدود چهارده سال پیش این واژه سر زبان متخصصین کارآفرینی افتاد، اکنون قانونی وجود دارد که طی آن تمام شرکت‌های موجود در این کشور پهناور موظف هستند علاوه بر مالیاتی که می‌پردازند، دو درصد از سود سالیانه خود را به واحد «مسئولیت اجتماعی» خود اختصاص دهند –که البته هند همواره با مشکل فساد مالی و اداری مواجه بوده و در تمام نقاط این کشور این قانون اجرایی نشده است. «اخلاق کسب و کار» یا Business ethics گرچه می‌تواند یک مفهوم کلی و حتی باستانی را شامل شود اما در علم اقتصاد زاییده «مکتب استکهلم» است. این گروه در آغاز به مجموعه فعالیت‌های آکادمیک دو اقتصاد دان برجسته سوئدی یعنی «گونار میردال» و «برتیل اوهلین» در اوایل دهه چهل میلادی اطلاق می‌شد و بعدها در همین دهه و دهه بعدی شهرت خود را در سوئد و سپس در سراسر اروپا و آمریکا گسترش داد. اساس اقتصاد سوئدی- اگر بتوان چنین عنوانی را به کار برد- بر پایه ایده‌های اوت ویکسل) ۱۸۵۱ تا ۱۹۲۶) اقتصاددان سوئدی بنا شد که خود برخواسته از فرهنگ سوسیال دموکراسی از نوع سوئدی آن بود. در این فرهنگ، تلاش می‌شود مالکیت ابزار تولید در اغلب مواقع همچنان به عهده دولت گذارده شود تا کنترل سازمانی بر ایده «عدالت اجتماعی» تا حد ممکن از میان نرود و معیار جامعی برای سنجش داشته باشد. همزمان دولت برای نهادهای خصوصی که می‌خواهند خود مالکیت ابزار تولید خودشان را به عهده داشته باشند ممنوعیت ایجاد نمی‌کند اما به میزانی که هر فرد یا مجموعه‌ای می‌خواست از محدوده اقتصاد دولتی بیرون بایستد باید هزینه تهور خود را نیز پرداخت می‌کرد و دولت سوئد طی برنامه‌ای با عنوان «دولت رفاه» در اواخر دهه چهل قرن گذشته میلادی، اختصاص دادن هزینه‌هایی را که از شرکت‌های خصوصی باید دریافت می‌کرد به عهده خود شرکت‌ها گذاشت. به این ترتیب دولت برای خودش دردسر تولید نمی‌کرد که از پس آن مجبور باشد نیروی انسانی بیشتر استخدام کند. در عوض خود ‌شرکت‌ها را موظف می‌کرد با بهره‌گیری از نظام نظارت بر کسب و کار مستحکمی که از ابتدای قرن نوزدهم پرورش داده بود، گزارشی از اینکه کجا و چه طور مبلغی را که باید به دولت پرداخت می‌کرده‌اند ارائه دهد. بعد از مدتی ایده مسئولیت اجتماعی به کلیه شرکت‌های تولیدی و تجاری سوئدی تسری یافت. آمریکا و انگلستان نیز خیلی زود از آن استقبال کردند و اساسن هر نهادی که دستش به دهانش می‌رسید با پیروی از این سنت جدید قدمی در جهت تئوری توسعه پایدار بومی برمی داشت. اما در آغاز شرکت‌های سوئدی این مبالغ را صرف گسترش آموزش و پرورش و همچنین نظام بهداشت و درمان می‌کردند اما از ابتدای دهه هفتاد میلادی متوجه شدند که با یک تغییر کوچک می‌توانند امیدی به برگشت همان پولی که سالیانه از دستشان می‌رفت داشته باشند.


آن‌ها به جای برطرف کردن نیازهای مردم، ترتیبی دادند که با کمک اولیه آنها، مردم خود نیازهای خود را برطرف کنند. به عنوان مثال اگر چند خانم خانه‌دار سنتی در حومه شهر اوپسالا می‌خواستند بچه‌هایشان را به مهد کودکی در اوپسالا ببرند، از آنها پرسیدند «چند کودک قرار است روزانه از شهر کوچک شما به اوپسالا بروند؟» وقتی جواب به شش کودک رسید، پاسخ آنها این بود: «چرا خودتان مهدکودک تأسیس نمی‌کنید؟» به این ترتیب چهار مادر سوئدی اتاقی از یکی از خانه‌هایشان را به مهدکودک محلی تبدیل کردند و به نوبت خودشان به هیئت مربی مهدکودک درآمدند. بعد از دو سال، مهدکودکشان بیست و چهار کودک را ثبت نام کرده بود و حالا با دریافت شهریه تنواسته بودند دو مربی حرفه‌ای مهدکودک و یک خدمتکار استخدام کنند. من این روش را انتخاب کردم تا با ذکر یک مثال قبل از اینکه چیزی درباره «مسئولیت اجتماعی شرکتی» گفته باشم، آن را به شکل ملموسی توضیح دهم. به این ترتیب آنچه برای مادران سوئدی اتفاق افتاد خلاصه‌ای از کارکرد این عبارت است.

اما در تصویر دوم، شاکله‌ای از تعاریفی برای «مسئولیت اجتماعی شرکتی» CSR را می‌بینید که تقریبن با معیارهایی که از سده 21 باب روز شدند تفاوت‌هایی دارد. زمینه‌های موجود در این تصویر نخستین بار برای سامانه مسئولیت اجتماعی در بانک‌داری نوین به کار رفت و به همین جهت با نام نظام‌های بانکی غربی تنیده شد. برخی از کارشناسان برجسته این حوزه از جمله دکتر «اورس مولِر» (Urs müller) مدت‌هاست که دیگر CSR را محدود به زمینه‌های زیر نمی‌دانند:

این زمینه‌ها از این قرار هستند:

تکریم مشتری

توانمندسازی زنان

حفاظت از محیط زیست

بهداشت عمومی

رفاه کارکنان

نیکوکاری و خیریه

تسهیلات آموزشی

پیشرفت مناطق روستایی

این نکته که تعاریفی که در تصویر دوم ارائه شده‌اند، امروزه به نسل ابتدایی CSR تعلق دارند، از ارزش فعالیت در آن حوزه‌ها نمی‌کاهد اما مسئله این است که «مسئولیت اجتماعی شرکتی» امروزین سراسر در گروی ایده توسعه پایدار و ایجاد شغل است.

ما که مالیاتمان را به‌موقع و به‌اندازه می‌دهیم!

همان طور که در کتاب «کینز» از مجموعه کتاب‌های قدم اول نوشته پیتر پاگ و ترجمه علی معظمی جهرمی آمده، «جان مینارد کینز» برنده جایزه نوبل اقتصاد بر خلاف نظریات اقتصاد کلاسیک، منتقد رویکرد اقتصاد آزاد و سپردن اقتصاد به نیروهای بازار بود. او این نظریه را که جامعه در حالت تعادل به اشتغال کامل می‌رسد رد کرد و اعتقاد داشت که سطح اشتغال با میزان تولید و میزان تولید با میزان تقاضای مؤثر یعنی میزان خرید کالاها و خدمات ارتباط مستقیم دارد؛ بنابراین وی باور داشت که برای کاهش بیکاری، دولت می‌بایست اشتغال ایجاد نماید؛ هرچند که این اشتغال در آغاز غیرمولد باشد. برمبنای همین باور که یک دهه پیش از جنگ جهانی دوم ارائه شده بود، اخگرپاره‌های مسئولیت اجتماعی شرکتی به اطراف برخاستند و با ایده‌های سوسیالیستی سوئدی درآمیختند. اقتصاد کینزی که در تمام طول قرن بیستم در بسیاری از کشورها سرمشق امور تجاری بود باور داشت که تنها راه روبرو نشدن کشورها با بحران اقتصادی تولید لاینقطع شغل است و این امر مهم را تنها دولت‌ها نمی‌توانند به دوش کشند پس نهادهای اقتصادی به محض تأمین هزینه‌های زندگی خود و برخورداری از یک پس‌انداز معقول برای بقای واحد اقتصادی خود هم که شده باید شغل ایجاد کنند و یا به دیگران کمک کنند، نان زحمت خودشان را بخورند، پیش از آنکه آنقدر دیر شود که تنها بنیادهای خیریه بتوانند به داد آنها برسند. اقتصاد کینز بسیار وابسته به حفظ و رشد طبقه متوسط است چون بسیاری از تولیدات کارخانه‌های جهان توسط این طبقه مصرف می‌شود و اگر این طبقه به کلاس اقتصادی پایین‌تری نزول کند – یعنی نظیر آنچه در چند سال اخیر در کشورمان تجربه کرده‌ایم- به زودی سر و کله عدم تقاضای لازم برای رشد اقتصادی پیدا می‌شود. پس مطابق با این ایده هرکه از دستش برمی آید باید کاری برای حفظ چرخه اشتغال زایی انجام دهد تا بازار تقاضا و عرضه با نوسان مواجه نشود. در برخی از کشورهای در حال توسعه چون ویتنام و عمان، دولت با این مشکل مواجه بود که شرکت‌های برجسته در مواجهه با ایده «مسئولیت اجتماعی» ابراز کرده بودند که ما مالیاتمان را به اندازه و به موقع می‌دهیم، عوارض گمرکی را هم در صورت داشتن واردات و صادرات پرداخت کرده‌ایم، حالا این مسئولیت اجتماعی چه صیغه ایست؟ اما مسئله اینجاست که مالیات در بسیاری مواقع صرف نگهداری مشاغل از پیش موجود می‌شود و شغل جدیدی ایجاد نمی‌کند. مالیات در واقع پرداختن هزینه حضور در نظام مالی یک کشور است؛ بازپرداختِ این موهبت که یک نهاد اقتصادی امکان عملکرد در دستگاه دیوان‌سالاری نظامی را داشته که برای برپا نگه داشتن آن، نیاز به نیروی انسانی است و نیروی انسانی برای ادامه دادن به زندگی خود باید پول درآورد. با این تعریف «مسئولیت اجتماعی شرکتی» میانه‌ای با امروز و فردا یا یک روز و دو روز ندارد، بلکه افق انتظاراتش تا دهه‌ها گسترده می‌شود. حقیقت این است که این اصطلاح در خدمت پایدارای رشد اقتصادی است و چون اقتصاد مقوله‌ای است که با گذر زمان سر و کار دارد، می‌خواهد به ما یادآوری کند که پول درآوردن و کامیاب بودن ما در این چند صباح زندگی در گروی تضمین مکنت آیندگان است. درست مثل رفتار ایده‌آلی که ما باید با محیط زیستمان داشته باشیم، یعنی باید برای بقیه هم آن را پابرجا نگه داریم اگر واقعن به چیزی با عنوان «جامعه انسانی» باور داریم. این شبیه پیدا کردن یک غذای خوشمزه در یخچال در نیمه‌شب می‌ماند. قطعن خوردن آن لذت‌بخش است اما همان طور که یکی از اهالی خانه تمام شامش را نخورده، ما هم باید برای کسی که صبح درِ یخچال را باز می‌کند چیزی باقی بگذاریم. به بیان دیگر کینز شاید حتی از پاپ هم کاتولیک‌تر بود یا دقیق‌تر از آن، از مارکس هم بیشتر مرام اشتراکی داشت چون معتقد بود حتی اگر شرکت‌ها قرار باشد وام بگیرند و مقروض شوند اما بازهم باید شغل جدید ایجاد کنند. البته در جامعه‌ای مثل ما که به دلایل مختلف ایده هم‌سفره‌گی روز به روز کمرنگ‌تر می‌شود و بسیاری سعادت فردی خود را در گروی سعادت جمعی نمی‌بینند، جا انداختن این اصطلاح کار ساده‌ای نیست اما همان طور که در تشیع کار از محکم کاری عیب نمی‌کند و با اینکه ذکات در اسلام وجود داشته، خمس نیز طراحی شده، «مسئولیت اجتماعی شرکتی» در آغاز یک انسان دوستی ‌دست و پاگیر به نظر می‌آید اما در حقیقت، این تفکری است که می‌خواهد تعداد بیشتری از مردم، در دوره زمانی بیشتری از قدرت خرید مناسب برخوردار باشند. همان‌طور که در کتاب «تاریخ علم مردم» نوشته کانر کلیفورد و ترجمه حسن افشار آمده، «جان مینارد کینز» سعی می‌کرد برای روزولت توضیح دهد که بابت ایجاد «مجموع تقاضا»ی کافی که مانع انجماد اقتصاد شود باید دولت‌ها از این به بعد با خرج بسیار بیشتر از درآمد، قدرت خرید جدید (یعنی شغل جدید) ایجاد کنند؛ پس خرج بیشتر از درآمد در دولت‌ها به یک سیاست همیشگی تبدیل و کسری بودجه روزبه‌روز بیشتر شد. وقتی از کینز می‌پرسیدند که در درازمدت این افزایش شدید کسری بودجه تا کی می‌تواند ادامه پیدا کند، این جواب معروفش را تحویل می‌داد: «دیر یا زود همه رفتنی‌اند».

ادای دِین به جامعه‌ای که در آن رشد کردیم

مسئولیت اجتماعی شرکتی در حقیقت مجموعه فعالیت‌هایی است که با فراتر رفتن از منافع یک سازمان، پیش‌برنده سود و منفعت اجتماعی بوده که در نتیجه به گونه‌ای دیربازده اما بسیار شکوفاتر به خود ‌ همان سازمانی کمک می‌رساند که آغازگر آن بوده. هر نهاد اقتصادی در دل جامعه‌ای ایجاد شده و رشد کرده است. یک کارگاه نجاری محلی را در دومین شهر پر جمعیت کلمبیا «مِدِئین» تصور کنید که در اواخر دهه هشتاد میلادی تأسیس شده. بعد از دو سال فراز و نشیب اولیه رئیس این کارگاه متوجه شد در رقابت با کسب و کار مواد مخدر، او حرفی برای گفتن به جوانان آن ناحیه ندارد و نمی‌تواند آنها را برای کار کردن در کارگاهش تشویق کند؛ برای همین سراغ مردان جوان از کار افتاده‌ای رفت که در جریان همان کسب و کار قاچاق مواد مخدر مجروح و سپس دچار نقص عضو شده بودند. مدیر کارگاه نمی‌توانست پول کامل شش کارگر تمام وقت را تأمین کند، پس ده کارگر ‌دارای معلولیت را با حقوق پنج کارگر استخدام کرد. بازده کار این ده کارگر پس از سه ماه اول، تفاوتی با کارگران معمولی نداشت. او درصدی هم از رشد فروش کارگاه به آنها اختصاص داد، به این ترتیب کارگران سهام داران کارگاه هم شدند. پس از مدتی جوانان بیکاری که مجبور بودند رو به خرید و فروش مواد مخدر بیاورند دیدند در همسایگی‌شان جوان معلولی وجود دارد که گرچه نه به اندازه آنها اما با اتکا به زور بازوی خود می‌تواند زندگی‌اش را اداره کند و تازه با مخاطرات شغل مواد فروشی هم مواجه نمی‌شود. با وجود مبارزات روزمره‌ای که کارگاه مجبور بود با گروه‌های مافیایی انجام دهد اما در آخرین سال قرن گذشته میلادی دیگر اصطلاح کارگاه نجاری برای آنها صحیح نبود چون شصت و چهار کارگر آنجا کار می‌کردند. آن کارگاه کوچک دهه هشتاد، امروز با هشتصد نفر پرسنل Carpinteria Ego نام دارد و محصولاتش را به خارج از مرزهای کلمبیا نیز صادر می‌کند. این شرکت سالانه پنج درصد سود خود را به معلولینی می‌دهد که در مسابقه ارائه طرح کسب و کار نوآورانه برنده شده باشند. یعنی عملن به آنها می‌گوید به جای خانه‌نشینی، اگر چیزی در چنته دارید خیال‌بافی کنید چون ما هزینه خیال‌پردازی‌هایتان را می‌دهیم. حالا بعد از سی و پنج سال، آنقدر مردان و زنان زیادی از همان محله‌ای که کارگاه نجاری در آن قرار داشت، به این کسب و کار پیوسته‌اند، که تعداد آنها از تعداد اعضای باندهای تبهکاری و مافیایی محله بیشتر شده؛ پس Carpinteria Ego دیگر از آن گروه‌ها نمی‌ترسد. حالا اگر این شرکت جوانان آسیب دیده محله خود را به کار فرا نمی‌خواند شاید هنوز باید به مافیای محلی باج می‌داد و بدتر از آن شاید حتی نمی‌توانست سرپا بایستد.

آغاز رسمی ایده «مسئولیت اجتماعی شرکتی» (CSR)

در 1932 در ایالات متحده، درست زمانی که رکود اقتصادی دهه گذشته، داشت جایش را به یک شکوفایی پرسرعت می‌داد تا جایی که هر روز نیاز به وضع یک قانون تجاری جدید بود، کتابی منتشر شد با عنوان «شرکت مدرن و مالکیت خصوصی» (The Modern Corporation and Private Property). نویسندگان این کتاب دو اقتصادان مهاجر بودند به نام‌های «آدولف بِرل» و «گاردینِر مینز» که در اغلب صفحات اثر برجسته‌شان به مفهوم نوین قانون کسب و کار می‌پرداختند؛ اما آنها که از پس شکوفایی اقتصادی زمانه‌شان، نابسامانی‌هایی را حدس زده بودند رسمن برای اولین بار از مفهوم «مسئولیت اجتماعی شرکتی» استفاده کردند که در واقع تلاشی بود برای متوجه کردن صاحبان سرمایه به چشم اندازهای دیگری که معمولن بابت قرار گرفتن در یک وضعیت ویژه از دیدن آن محروم بودند. اما آنها برای مفهومی که آن را نیاز اجتناب‌ناپذیر ‌فضای کسب و کار کشورشان می‌دیدند، عنوان ثابتی ارائه ندادند تا اینکه – همان طور که در مقاله «مسئولیت اجتماعی شرکتی و نحوه سنجش آن» نوشته فائزه قاسمی حسین‌آبادی آمده- در 1953 اثر «مسئولیت اجتماعی یک اداره‌کننده کسب و کار» (Social responsibilities of the businessman) نوشته «هاوارد باون» منتشر شد که گرچه همزمان با تلاش‌های اقتصاددان‌های سوئدی ارائه شده بود اما چون تعداد بیشتری از مردم دنیا در مقایسه با زبان سوئدی، انگلیسی می‌دانستند، آغازگر این اصطلاح در سطح جهان شناخته شد. اثر «باون» دیگر رسمن از اداره کنندگان کسب و کار، از هر نوعش، خواسته بود به شکلی عام‌المنفعه تغییری بزرگ در نگرش خود در زمینه بلعیدن ‌نیروی کار ‌دیگران نشان دهند؛ اما او در تفکر لیبرال آنقدر عقبه داشت که حرف‌هایش طنین مارکسیستی نداشته باشد برای همین کمتر روزنامه‌نگاری توانست انگی به او بچسباند و خیلی زود ایده «مسئولیت اجتماعی شرکتی» از جانب او دست کم در حد کلام پذیرفته شد در صورتی که کلام او در بسیاری لحظات نسخه تلطیف شده‌ای از «کاپیتال» ‌مارکس بود که با آشتی‌جویی و حذف ‌نقاطی که به مالکیت دولت اشاره داشت، توانسته بود به اسکیموهایی یخچال بفروشد که قبلن اگر حرف یخچال به میان می‌آمد، آماده بودند خونِ گوینده را بریزند.

او این مسئولیت را به طور مشخص دسته‌بندی کرده بود:

رابطه شرکت با عرضه کنندگان: یعنی وقتی یک شرکت می‌خواهد محصولات اولیه یا هر نوع خریدی انجام دهد در درجه اول باید ببنید تولید این محصول چه قدر تخریب‌گر محیط زیست بوده و آیا با در نظر گرفتن یک عدالت اجتماعی معقول ساخته شده؟

رابطه شرکت با ایفای نقش اجتماعی در جامعه خود که نباید تنها با پول خرج کردن اتفاق بیفتد بلکه شرکت باید واحدی داشته باشد که از طریق مطالعه و پژوهش دریابد اصلی‌ترین نیازهای اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ای که شرکت در آن بنا شده چیست.

رابطه شرکت با مشتریان خود چه‌قدر منصفانه و دوستانه است؟ این در واقع بخشی از همان سنت قدیمی آمریکایی American dream است که در آن عرضه کننده و خریدار حتی یک جور نسبت خانوادگی با هم برقرار می‌کنند و گاهی از چند نسل قبل رابطه فروشنده و خریدار را با هم حفظ کرده‌اند.

رابطه شرکت با حقوق بشر که طی آن شرکت نباید قدمی در جهت پایمال کردن حقوق شهروندی کسی بردارد.

رابطه شرکت با کارمندان و کارگران خود و آگاهی از وضعیت فرهنگی خانواده‌هایشان و تلاش برای ارتقای این وضعیت در کنار توجه به وضعیت ارتزاق آنان.

رابطه شرکت با محیط زیست خود. محصولات شرکت یا نباید محیط زیست را تخریب کند و یا بسیار بیشتر از عملیات مخرب خود، کفاره‌اش را بدهد. مثلن به ازای قطع کردن هر درخت دست کم ده درخت دیگر در همان منطقه یا مناطق نزدیک بکارد. (این مثالی است که خود «هاوارد باور» در کتابش می‌آورد)

ارتباط شرکت با مفهوم حاکمیت شرکتی که در واقع در حوزه تصمیم‌گیری دخالت دارد. یعنی شرکت هنگام گرفتن تصمیمات بلند مدت واحدی داشته باشد که اثرات این تصمیم را در بلند مدت روی مسئله تغییرات اقلیمی، حقوق شهروندی و محیط زیست سنجیده باشد. یعنی پولی که امروز درمی‌آوریم، چه میزان از زندگی آیندگان را تهدید می‌کند؟

شاید شما هم با خواندن این سویه‌ها مثل من به این فکر افتاده باشید که اثر «باور» برای زمان خود بسیار پیشتازانه بوده. احتمالاً این تصور درستی است چون نزدیک به دو دهه طول کشید تا آنچه او نوشته بود به منشور قوانین کسب و کار در ایالات متحده اضافه شود؛ رخدادی که رعایت یا عدم رعایت آن هنوز محل مناقشه است. اما حقیقت این است که در حوزه مورد بحث ما کتاب «باور» یک اثر بسیار قدیمی به شمار می‌آید. در زمانه ما نسبت‌های یک شرکت با فضای سایبری نیز مطرح شده. حتی محققین این حوزه تا برقراری نسبت قوانین کسب و کار با مسئله «هوش مصنوعی» نیز پیش رفته‌اند و کم نیستند آثاری که «مسئولیت اجتماعی شرکتی» را تا دفاع از حقوق اقلیت‌ها، زنان، دگرباشان و ...پیش برده‌اند که خود بحث مفصلی است.

ترویج مسئولیت‌پذیری اجتماعی

بحث درباره اصطلاح «مسئولیت‌پذیری شرکتی» بسیار طولانی است اما چون ما باید در این متن کوچک سرانجام پایانی داشته باشیم با ذکر یکی از موفق‌ترین نمونه‌های آن عجالتن این متن را به پایان برسانیم تا امیدوارانه در متن دیگری به جزئیات بیشتری بپردازیم. اما شاید آنچه این متن می‌خواهد به تثبیت برساند این نکته باشد که CSR ربطی به خیریه، گلریزان یا هر نظام سنتی و بومی دیگری ندارد. این باور اساسن در نقاطی با خیریه در تضاد است. همچنین شرکت‌های بسیاری در دنیا وجود دارند که با تناوب گوناگون به محیط زیستمان آسیب می‌رسانند. این نکته که هر کسب و کاری باید حداقل آسیب به سیاره‌مان را وارد کند که از بدیهیات است، اما صنایعی در چهار گوشه دنیا وجود دارند که منافع تولید شده‌شان از مضراتی که به جای می‌گذارند آنقدر بیشتر است که نمی‌توان از آنها چشم پوشی کرد؛ اما چه بر سر همان مقدار مضراتی که باقی مانده است می‌آید؟ در این نقطه است که «مسئولیت‌پذیر‌ی شرکتی» با اصطلاح «محیط‌زیست‌گرایی» پیوند می‌خورد. شرکت معدنی‌ای را در نروژ تصور کنید که در تجارت کشف و استخراج سنگ آهن فعالیت دارد. تخریب کوه‌های شمال این کشور در طول سالهای آغازین قرن بیست و یکم سبب شد چهار گونه حیات وحشی که هزاران سال در آن ناحیه سکونت داشتند مجبور به تن دادن به تغییر مکان زندگی خود شوند و در مواردی حتی در معرض تهدید به انقراض قرار گیرند. همچنین دو شهرک با مجموع هزار و هشتصد شهروند به دلیل عوارض ناشی از فعالیت‌های استخراجی و فراوری این شرکت معدنی، در آستانه ترک زادگاه خود قرار داشتند. این شرکت نروژی از سال 2002 به مجموعه شش کنش اجتماعی/اقتصادی دست زد. تنها از هشت درصد سود سالانه خود اقدام به ساخت شهرکی با چهل کیلومتر فاصله از معدن کرد و از خود ‌مردم شهر خواست با تنظیم شیفت‌های سه ساعته چهار اتوبوسی را که برای انتقال کارکنان شرکت و شهروندان خریده بود، برانند. شهرک تازه تأسیس شده با انرژی بادی برپا شده بود چون در آن منطقه سرعت وزش باد در طول شب به طور متوسط بیست و شش کیلومتر است. با این حال خانواده‌هایی که انرژی کمتری مصرف می‌کردند، بسته‌های تشویقی دریافت می‌کردند. این بسته‌ها هرگز به صورت کمک هزینه یا اساسن نقدی نبودند. فرزندان خانواده‌هایی که انرژی شهر را به طور معقولی استفاده کرده بودند از برنامه‌های ورزشی و آموزشی ‌شرکت به صورت رایگان استفاده می‌کردند. فرض کنید برای اینکه به کلاس شنا بروید و یا زبان انگلیسی بیاموزید تنها کافی باشد که بی‌محابا برق یا آب مصرف نکنید. شرکت زمین‌هایی را در محیطی که صد و نود کیلومتر به سوی شمال با معدن فاصله داشت خرید و از دانشجویانی که در رشته محیط زیست و رشته‌های مرتبط با آن تحصیل می‌کردند، خواست طرحی ارائه دهند که در یک پارک محافظت شده بیست و شش هکتاری، آن چهار گونه تهدید شده امکان رشد و نمو داشته باشند. سپس کودکان آن دو شهرک ‌ متروک شده را تشویق کرد در رشته‌هایی تحصیل کنند که به طور مستقیم به کار حفظ محیط زیست در کنار رشد کسب و کار محلی می‌آیند. در اواخر ماه می 2021، هشتاد و یک درصد متخصصینی که این شرکت معدنی در حوزه معدن، و شرکت‌های زیست محیطی اقماری خود به کار می‌گیرد از فرزندان همان دو شهرک قدیمی هستند. ضمن اینکه این شرکت هزینه انتشار اولین آلبوم‌های دو گروه موسیقی Thrash metal محلی را –که در دهه‌های اخیر حتی موسیقی سنتی بخش‌هایی از کشور نروژ شناخته می‌شود- پرداخت کرد که حالا از معروف‌ترین گروه‌های بین‌المللی هستند. به این ترتیب شهرشان به لحاظ فرهنگی هم صاحب ارج و منزلتی شد به طوری که سالانه سه هزار نفر از خارج نروژ به این شهر سفر می‌کنند چون یک جشنواره موسیقی متال در آنجا برگزار می‌شود که معدن متولی آن است. اما برگزاری جشنواره موسیقی به چه درد آن شرکت معدنی می‌خورد؟ وجود یا عدم وجود یک آلبوم موسیقی آن هم از سبکی که برای بسیاری از مردم جهان نامتعارف است آیا باعث کشف سنگ‌های معدنی بیشتر می‌شود؟ آیا سود سالانه شرکت را افزایش می‌دهد؟ پاسخ مثبت است؛ اما این اتفاق واقعن چه طور ممکن می‌شود؟ فرهنگ برای هر شهری در کنار امکانات اقتصادی یکی از اصلی‌ترین شاخص‌های توسعه است. در یک شهر توسعه‌یافته قطعن مهاجرت منفی کمتر انجام می‌شود. پس جمعیت شهری که در چهل کیلومتری معدن قرار داشت افت نخواهد کرد، و کم نشدن جمعیت آن شهر یعنی از دست ندادن نیروی کار بالقوه بومی. حالا چرا نیروی بومی، بهتر از نیروی کار خارجی است؟ کارگران بومی، بر روی زمینی کار می‌کنند که در آن رشد و نمو کرده‌اند. معدنی بخشی از هویت ملی آنهاست پس برای اقتدار این هویت بیشتر خواهند کوشید. به علاوه به شرایط اقلیمی و فرهنگی محل نیز بیشترین اشراف را دارند که این خود به معنی بازدهی کاری بیشتر است و حضور آنها در سطح شهر سبب اصطکاک‌های گاه و بی‌گاه با مردم بومی نیست. آن شرکت معدنی کوچک که امروز با عنوان Sydvaranger در حوزه استخراج سنگ آهن نامی شناخته شده است، دوشادوش قعالیت‌های معدنی، فعالیت‌های فرهنگی دارد، چون دریافته است اگر جامعه‌ای که در بستر آن رشد کرده است دسترسی بیشتری به شاخص‌های توسعه فرهنگی داشته باشد، با انسجام و سلامت اجتماعی بیشتری به کار خود ادامه می‌دهد و طبیعتا یک شرکت معدنی در جامعه‌ای پویا و مولد نمی‌تواند یک شرکت معدنی ناموفق باشد.


این نکته برای ما واضح است که شاید میان ادیان آسمانی، اسلام بیشترین و جامع‌ترین برنامه‌های الهیاتی را در امور خیریه ارائه داده است. اما از آنجایی که CSR نمی‌خواهد – و نباید- تنها به خیریه محدود شود، جا انداختن مفهوم مولد CSR در میان کشورهای مسلمان و جوامع و اقلیت‌های مسلمان که در کشورهای غیر مسلمان سکونت دارند بسیار سخت‌تر جلوه کرده است. این ایده که یک بار یا چند بار سیر کردن شکم نیازمندان در برابر ایجاد شغلی برای آنها، ناچیز و کم اهمیت است، با دهه‌ها سوءتفاهم و مقابله روبرو بوده است. اما بنیاد جهانی UNIDO سرانجام پس از مدت‌ها کشمکش از سال 2010 متوجه شد باید برنامه مجزایی برای کشورها و اقلیت‌های اسلامی طراحی کند. وب‌سایت islamicreporting.org تأیید می‌کند که در سال 2019 سی کشور –که لزومن مسلمان نبوده‌اند، رسمن برنامه‌هایی به انجام رسانده‌اند که با مفهوم جدید CSR همخوانی دارند. خوشبخاته کشور ما نیز در میان این –دست کم- سی کشور دیده می‌شود که در نقشه زیر با آبی پررنگ مشخص شده‌اند.

همین‌طور که در این نقشه آشکار است، طرح‌های CSR برمبنای ارزش‌ها و عرف‌های اسلامی، اتفاقن در کشورهای غیراسلامی، توسط جمعیت مسلمانان بیشتر مورد استقبال قرار گرفته است. در این برنامه به خانواده‌های مسلمان اطمینان داده می‌شود که مشارکت نوجوانان، جوانان، زنان و سایر جمعیت‌های مسلمان، منافاتی با آموزهای دینی آنها ندارد. در یکی از بهترین نمونه این برنامه‌ها در کشورهای انگلستان و بنگلادش یک موسسه کسب و کار ‌نذری‌پزی افتتاح شده که مشابه با آنچه مؤسسات برگزاری جشن‌های عروسی یا مراسم خاکسپاری انجام می‌دهند، از صفر تا صد نذری را بر عهده می‌گیرد. این موسسه در مواردی حتی نذری برای گیاهخواران ترتیب می‌بیند و امکاناتی دارد که طی گزارشی آشکار می‌شود کمترین میزان ‌صدمه به محیط زیست برای درست کردن وعده‌های نذری رسیده است. این موسسه حتی وظیفه شناسایی سزاوارترین نیازمندان برای در اختیار گرفتن نذری‌ها را انجام می‌دهد و درست در گزاره پیش ‌رو است که CSR به معنای واقعی آن رخ می‌دهد: تهیه کنندگان نذری خود روزگاری از جمعیت نیازمندان ‌فاقد شغل ثابت بوده‌اند و اکنون گرداننده این واحد اقتصادی هستند. آنجا برای مادرانی که زمان کمتری می‌توانسته‌اند دور از خانه باشند، شیفت‌های چهار ساعته در نظر گرفته شده. این موسسه حتی با ارائه غذاهای مختلف ‌ ملت‌های مسلمان، آنان را با هم آشنا می‌کند؛ به عنوان مثال خورش بامیه مصری را برای نیازمندانی که عمومن از مسلمانان پاکستانی در بیرمنگهام انگلستان بوده‌اند تهیه می‌کند و در ظرف نذری فهرست محتویات غذا به همراه تاریخچه آن نوشته شده و همچنین از متمکنین ‌آنان خواسته شده در صورت تمایل به نذری دادن، پخش آن میان مسلمانان مصری را به جای پاکستانی تجربه کند تا وحدت بیشتری میان جمعیت‌های متکثر مسلمان رخ دهد؛ این یعنی بهره گیری از یک سنت مذهبی برای ایجاد شغل و همچنین فراهم آوردن بستر دوستی و نزدیکی بیشتر. به این ترتیب همچنان رسم نذری پابرجا می‌ماند اما محدود به چند بار سیر کردن شکم فقرا نمی‌شود. از طرف دیگر علاوه بر ایجاد شغل ترتیبی می‌دهد غذای نذری به دست کسانی رسد که حقیقتن به آن نیاز داشته‌اند.

خیریه‌هایی که امروز بی‌استفاده مانده‌اند!

در کشور ما مدرسه‌های بی معلم دیگر یک مشکل جدید به شمار نمی‌آید؛ مخصوصن در خطه‌های به اصطلاح محروم که مدارسی ساخته شده‌اند اما معلمی نبوده‌است که در آنها به بچه‌ها درس بدهد. از همین بابت است که بنیادهای خیریه در چند سال اخیر خیرین را تشویق می‌کنند که به جای مدرسه‌سازی یا مدارس موجود را تجهیز کنند، یا در روند آموزش و پرورش معلمان جدید گامی بردارند و یا امکان جابه‌جایی دانش‌آموزان ‌بیشتری را به شهرها و روستاهایی که مدرسه‌هایشان دارای معلم هستند فراهم کنند. در دو سال اخیر که بحث آموزش مجازی ناگهان حیاتی جلوه کرد بازهم تمرکز بر روی پروژه‌های خیریه‌ای بوده است که برای چند سال می‌تواند درد دانش‌آموزان کم‌برخوردار کشور را درمان کند اما در بلندمدت کاری صورت نخواهد داد. درست همین جاست که تفاوت میان «خیریه» و «مسئولیت اجتماعی شرکتی» سر بیرون می‌آورد. حتی نمونه‌هایی گزارش می‌شود که خیرین به پروژه‌های مدرسه سازی علاقه بیشتری نشان می‌دهند تا تجهیز امکانات ‌مدارس موجود چون آن مدرسه‌ها می‌توانند نام خیرین را روی خود داشته باشند اما مثلن نام یک خیر را نمی‌شود روی میز پینگ‌پنگ مدرسه یا یک تبلت نصب کرد. ذکر این نکته البته هرگز به معنی مخدوش کردن تلاش هزاران خیر گمنام کشور نیست و هیچ کنایه‌ای با خود به همراه ندارد اما تصور کنید چندین واحد اقتصادی نیرومند در کشور، مثل کارخانه‌های مواد غذایی شناخته شده یا کارخانجات صنایع سنگین، به جای پرداختن به امور منفرد در کنار یکدیگر جمع شوند و طی پروژه‌ای با یک برنامه‌ریزی بلندمدت ترتیبی دهند که زندگی معلمان جوان در مناطق دورافتاده به شکلی تأمین شود که آنها در راه ساختن آینده خود میل و رغبتی برای رفتن به آن مناطق بیابند. این مسئله انکارناشدنی است که شغل معلمی از قداست ویژه‌ای برخوردار بوده و هست و بسیاری از معلمین کشور بی چشم‌داشت‌های مالی در حال خدمت به کودکان ما هستند اما طبیعی است که معلمان نیز مثل شاغلین هر صنف دیگری نه تنها نیاز به ارتزاق صحیح بلکه محتاج امکانات مطلوبی برای تشکیل خانواده و اداره قابل قبول آن هستند. پس تصور کنید چند شرکت بزرگ و موفق در کشور تصمیم بگیرند با هم‌افزایی پتانسیل‌های خود به جای ساخت مدرسه‌هایی که معلمی نخواهند داشت، در پروژه‌ای برای افزایش سطح کیفی زندگی معلمان مشارکت کنند. نمونه مدرسه البته فقط یکی از ده‌ها مورد پروژه‌های خیریه‌ای است که در سراسر جهان انجام می‌پذیرد و نهایتن به دستاوردهای مطلوب ‌حتی کوتاه مدتی نیز منتهی نمی‌شود. پس به نظر می‌رسد اساساً شکل نیکوکاری سنتی دیگر در جهان امروز کارکرد مطمئنی ندارد، ضمن اینکه CSR در اغلب موارد آنقدر کلان و برنامه‌ریزی شده است که نه تنها نباید نام خیریه روی آن گذاشت بلکه می‌بایست با روحیه و عناوین تازه‌ای به استقبال آن رفت؛ به این ترتیب دامنه اشخاصی که از آن منتفع می‌شوند نه تنها فقرا که در بسیاری موارد متخصصین متعلق به طبقه متوسط نیز هستند. در این میان شاغلین ‌دنیای هنر، در هر جایی از جهان که زندگی کنند می‌توانند یکی از هدف‌های مفید CSR باشند. در مورد بسیاری از کشورهای مترقی که دست‌کم بیش از سه دهه است چنین رویکردی صورت گرفته است.

راستی‌آزمایی ‌ایده‌های منتسب به CSR

«محمد یونس» کارآفرین و برنده جایزه نوبل از بنگلادش پروژه‌ای ترتیب داد که گرچه در نتایج آن مناقشاتی به وجود آمد اما توانست توجه کارآفرینان بسیاری را در نقاط دیگر جهان به ایده خود جلب کند. در کشور بنگلادش که دست کم 165 میلیون نفر جمعیت در سرزمینی در حدود یک نهم ایران دارد شهرهای وجود دارد با ماست‌فروشان خیابانی که ماست خود را اگر نه از چهارپایان خود، بلکه از احشام محلی تهیه می‌کنند. سالانه تعداد زیادی کودک در بنگلادش به دلیل کمبود حاد کلسیوم، آهن و برخی ویتامین‌ها جان خود را از دست می‌دهند. محمد یونس به جای معطوف کردن سرمایه خود به اعطای کمک‌های درمانی به خانواده‌های فقیر آن کودکان، در صورتی که ماست فروشان می‌پذیرفتند از ماست غنی شده‌ای که یونس با بهره گیری از متخصصین ساخته بود استفاده کنند، به آنها وام برای کسب و کار خُردشان می‌داد تا در یک بازه ده ساله تا هشتاد درصد از مرگ و میر کودکان به دلیل سوءتغذیه کاسته شود. به این ترتیب هم جان‌های بسیاری نجات می‌یافت و هم ماست فروشان دوره گرد با تلاش خود از طبقه فرودست جدا می‌شدند و به به سوی طبقه متوسط راه می‌افتادند. البته «محمد یونس» در محدوده سال‌های 2010 تا 2013 وارد جدال پرکشمکشی با دولت بنگلادش شد و در موردی حتی رهبر یک حزب سیاسی بابت مصاحبه او با خبرگزاری فرانسه مبنی بر اینکه سیاستمداران آن کشور تنها برای دستبابی به منابع قدرت کار می‌کنند از وی شکایت کرد. متاسفانه مسئله یونس آنقدر پیچیده شد که با وجود حمایت‌های کشورهای غربی از جمله دولت نروژ، نمی‌توان ثمره راستین پروژه او را ارزیابی کرد. از طرف دیگر یونس از جانب بسیاری از نظریه پردازان و منتقدین چپگرا جاده صاف‌کن ‌عصر نوسرمایه‌داری خوانده شده و ارزیابی کارکرد ایده‌های او نیاز به تخصص در حوزه اقتصاد دارد. «مادلین بونتینگ» (Madeleine Bunting) در نشریه گاردین یادداشتی انتقادی دارد با عنوان "Is microfinance a neoliberal fairytale?" (آیا سرمایه‌گذاری ‌خُرد، یک افسانه نولیبرالی است؟) که به هیچ وجه نمی‌توان به راحتی از کنار آن گذشت. اما به هر روی یونس آغازگر ایده وام‌های خُرد به کسب و کارهای خُرد است که با وجود تمام تشکیک‌ها، دستاوردهای آشکاری نیز داشته. کمیته نوبل نروژ زمانی که یونس به صورت مشترک برنده جایزه نوبل می‌شد عنوان کرد که «صلحِ پایدار حاصل نمی‌شود مگر اینکه گروه‌های بزرگ جمعیت راهی برای خروج از فقر پیدا کنند» این جمله به نوعی اصلی‌ترین هدف CSR است که طی آن فروش ‌آینده شرکت‌هایی که روی CSR سرمایه‌گذاری کرده‌اند نیز تأمین می‌شود. برای آشنایی با تلاش‌های یونس خوشبختانه اتاق بازرگانی تهران کتابی از او تحت عنوان «دنیای سه صفر» با ترجمه محمدهاشم غرقی منتشر کرده است که خواندن آن بهترین راه برای شناخت دقیق ‌ «محمد یونس» است. اما باید اشاره کنیم که وقتی پای پروژه‌های بلند مدت به میان می‌آید، راستی آزمایی کارکردها و ادعاهای متولیان آنها بسیار مهم می‌شود چون آفتی که CSR هرگز نباید به آن مبتلا شود سوءاستفاده از فقر فرودستان برای کسب درآمد و اعتبار است.

«مسئولیت اجتماعی شرکتی سبز» (GCSR)

از حدود سال 2010 مسئولیت اجتماعی شرکتی پیوندی سرنوشت ساز با کسب و کار سبز برقرار کرد تا از بنیان خود در جهت حفاظت محیط زیست و مبارزه با عوامل تهدید کننده آن گام بردارد. ضمن اینکه بازار بین‌المللی به سمتی پیش می‌رود که با هر چه کمتر شدن استفاده از سوخت فسیلی، و تلاش برای کاهش گاز دی اکسید کربن، واحدهای اقتصادی که کسب و کار سبز را سر لوحه فعالیت خود قرار داده‌اند، هزینه کمتری برای تطبیق خود با ارزش‌های نوین تجارت خواهند پرداخت که به زودی به صورت قانون درمی‌آیند.


تصویر بالا نشان‌دهنده گرایشات نوین CSR است که گاه عنوان سبز را هم با خود یدک می‌کشد. شاید بد نباشد دوباره نگاهی به دومین تصویر این متن بیندازید تا مقایسه بهتری صورت گیرد. عناصر اصلی CSR نوین عبارت‌اند از:

اتکا به هنجار مسئولیت‌پذیر‌ی افراد در جامعه

برگشت‌پذیری و قابلیت بازیافت محصولاتی که طی یک پروژه CSR تولید شده‌اند

کمترین بهره‌گیری از منابع مضر برای محیط زیست

بیشترین حمایت از تولیدات و پروژه‌هایی که در جهت گسترش عدالت اجتماعی هستند

توجه انکارناپذیر پروژه بر نیاز بازار و ارائه نقشه کسب و کار دقیق

اولیت با پروژه‌های بلندمدتی است که در خدمت ایده توسعه پایدار هستند

ارائه مشخص هدف تجاری و عام‌المنفعه از پروژه

خلوص و شفافیت در تمامی مراحل تصمیم‌گیری و انجام

به این ترتیب GCSR می‌تواند نسل سوم «مسئولیت اجتماعی شرکتی» باشد. نسل نخست به ایده‌های نیکوکارانه که لزومن مولد نبود بسنده می‌کرد؛ نسل دوم دیگر خیریه غیرمولد را به کلی کنار می‌گذاشت و تمام تلاش خود را معطوف ایجاد شغل می‌کرد و اکنون نسل سوم می‌خواهد علاوه بر ایجاد کامیابی برای تمام ساکنین زمین، آینده سیاره ما را نیز تا جایی که می‌تواند تضمین کند. CSR هیچ وقت بیش از این -لااقل در حد ایده- بلندپرواز نبوده است. حالا در «مسئولیت اجتماعی شرکتی» جدید که می‌توان آن را آوانگارد خواند علاوه بر تمام مسائل قبلی، مواد اولیه برای تولید باید گازهای گلخانه‌ای کمتری را به جو زمین اضافه کند و علاوه بر آن محصول استفاده شده قابل بازیافت باشد. حتی وقتی بحث تولید در میان نیست و فعالیت روی خدمات متمرکز می‌شود، هدف اشاعه نوعی از زندگی است که تلاش می‌کند به محیط زیست بالاترین احترام ممکن را بگذارد. با توجه به ورشکستگی آبی در کشور ما و بی‌تفاوتی عجیبی که نسبت به آن وجود دارد و سایر مخاطرات زیست محیطی به طور قطع GCSR یکی از بهترین بازده‌های خود را در ایران می‌تواند انتظار داشته باشد.
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۴۳
کد مطلب: 70590
 
مرجع : اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران